عزیز دلم شیرین زبون مامان باید بگم با حرفات هرروز بیشتر از روز قبل عاشقت می شم آخه منم عشگ توام خودت می گی عشگ مامانم می گم مامان دوست داری یا بابا می گی عشگ مامانم می گن خاطره دوست داری یا بهاره می گی عشگ مامانم عاشق قطاری و هفته ای یه بار حتماٌ باید ببرمت به قول خودت گطار سواری وقتی می ریم همچین هیجان زده می شی که انگار اولین بارته و تو تموم عمرت یه بارم سوار قطار نشدی خلاصه باهات داستان داریم تو این چند ماهی که قطارشهری مشهد راه افتاده ما یکی از مشتریای پروپاقرص اونیم و شما هر هفته حداقل یه بارو به بهونه خونه مامانی و دلتنگ شدن واسه اونا می ری گظارسواری و بعد از پیاده شدن تا قطارو بدرقه نکنی و با چشمای خودت نبینی اون رفته از ایستگاه بیرون نمی یای دیگه من و تو رو همه کارکنای ایستگاه خونه مامانی می شناسن امان از دست تو تازه دو تا قطارم داری که از بازی باهاشون کلی لذت می بری یه برنامه هم من و تو نشون داد در مورد قطارا که موقع پخشش اونقدر گطار گطار کردی و هیجان زده شدی که برات رکورد کردیمو هر دو سه روز یه بار می گی مامان بیام گطار می ذایی یا ماداگاسگار 1 یه صحنه داره که الکسو دوستاش می رن سوار قطار می شن اسمشو گذاشتی ماداگاسگار گطار و فک کنم همین سی دی رو بیشتر از صد بار دیدی من که دیالوگاشو حفظم می ذاری و تا تموم که می شه باز دوباره از اول می ذاری

از کارتون گفتم کارتونای موردعلاقت این روزا همین ماداگاسگار 1 و ماداگاسگار 2 شرکت هیولا میکی موس و گارفیلد و تام و جری و یه علاقه دیگتم خریدن جورواجورو جمع کردن حروف فارسی اونو درست کردن قطار با اوناست عجب استفاده بهینه ای می کنی تو مامان جون به جالی یادگرفتن حروف فارسی اونارو رذیف می چینی و می گی گطار بزرگ دایم ببین

از علایق دیگت دیدن ماه و خورشیدو گفتن ماه رفته خورشید اومده صبحا وقتی از خواب بیدار می شی و شبا گفتن خورشید رفته ماه اومده چند شب پیشم که از بیرون می یومدیم تا چشت به ماه افتاد گفتی ماهو ببین چاگ شده گذا خوده آخه ماه قرص کامل بود و از نظر تو چاق شده بود

چند ماه پیش وقتی اسباب کشی کردیمو و خونه رو عوض کردیم نصاب پرده اومده بود پرده رو نصب کنه وقتی اومد خیلی خیلی بوی عرق می داد و تا اومد خونه تو دوییدی اتاق پیش منو گفتی مامان آگا بو می ده منم که هنوز ندیده بودمش گفتم بوی چی مامان گفتی بوی بد می ده وقتی اومد دیدم بللللللله درست گفته بودی و اقای نصاب یه بوی عرقی داشت که نگو و نپرس بعدم به هیچ عنوان از اتاق نیومدی بیرون و هر چی آقای نصاب صدات زد امیرعلی لب تابتو بیار ببینم اصلاٌ نرفتی پیششو و فقط یه لحظه لب تابتو برداشتی اومدی در اتاقو نشونش دادی و رفتی تو اونم از فاصله 5 - 6 متری الهی من قربونت بشم این حساسیت تو به بو خیلی جاها آبروی مارو می بره تا یه جایی بریم که بوی خوبی به مشامت نرسه می گی بوی بدی می یاد یه کار دیگتم اینه که همیشه منو بو می کنی و می گی بوی خوبی میدی خدارو شکر که حداقل از نظر تو من بوی خوبی میدم و تو آبروی منو نمی بری.