اینم  عسل خنده روی خاله جون

یه روز دیگه با تو

عزیز دلم امروز بابایی و مامانی قرار بود ناهار بیان اینجا منم نمی تونستم تا دیروقت کنارت بخوابم واسه همین زودتر بیدار شدم و رفتم آشپزخونه گفتم تا تو وروجک خوابی   countshipناهارو درست کنم اما نیم ساعت بیشتر نگذشته بودکه بیدار شدی من آشپزخونه بودم که صدای گریه آروم تو شنیدم سریع اومدم دیدم روی تخت نشستی و آروم گریه می کنی و می گی دد قربون اون دد گفتنت بشم که به همه حتی من و بابا جونم می گی دد بهت شیر دادم تا دوباره خوابیدی باز رفتم آشپزخونه تا بقیه کارامو انجام بدم اما بازم بعد بیست دقیقه بیدار شدی دیگه نمی تونستم بیام کنارت بخوابم واسه همین بغلت کردم و بردمت آشپزخونه پیش خودم واسه اینکه گریه نکنی دو تا ظرف و آب کردم و با قاشق و سینی و چند تا لگو گذاشتم جلوت تا مثل همیشه شروع کنی به آب بازی و آشپزی به این کار خیلی علاقه داری چند تا چیزو تو آب میریزی هم می زنی بعد از این ظرف به اون ظرف می ریزی و باز هم می  زنی اینقدر اینکارو تکرارمی کنی تاآب ظرف تموم می شه و تو دیگه خسته می شی و باز می یای سراغ من

بعد از اینکه ناهارو درست کردم با هم رفتیم بیرون آخه من یادم رفته بود کاهو واسه سالاد بخرم وقتی برمی گشتیم ماشین بازیافت وارد مجتمع شده بود و داشت ملودی مخصوص خودش و می زد با شنیدن صدای اون شروع کردی با یه دست به رقصیدن dance3.gif« قربون اون رقصیدنت بشه مامان » با قطع صدا رقصیدن تو قطع می شد و با شروعش تو دوباره می رقصیدی وقتی برگشتیم من دیگه کارخاصی نداشتم با هم یه کم بازی کردیم ساعت یه ربع به 12 بود که تو دوباره خوابیدی بابا جون زودتر اومد خونه تا ناهارو با هم بخوریم قبل از اینکه بابا جون بیاد تو بیدار شدی و وقتی بابا جون اومدحسابی ذوق کردی بعد مامانی و بابایی اومدن اونجا کلی خوشحال شدی   ناهار که می خوردیم دائم می رفتی پیش بابایی و به پاشون نگاه می کردی و باز اوف اوف می کردی بابایی خیلی دوست داری خیلی زیاد وقتی خونشونیم یا اونا اینجان همش دوروبر بابایی باباییم    حسابی دوست داره و همش باهات بازی می کنه.

بعد ناهار واسه خودت بازی می کردی و اصلاٌ خواب نداشتی بابایی که رفت با مامانی بازی کردی تا اینکه بابا جون بیدار شد مامانی می خواست تلویزیون LCD بخره واسه همین چهارتایی رفتیم خیابون سعدی تو راه خوابیدی اما به محض اینکه رفتیم فروشگاه بیدار شدی و تا چشمت به تلویزیونا اوفتاد شروع به سخنرانی کردی تا تصویر گربه می یومد صدای گربه درمی آوردی و می گفتی بییییییییییییییییییییییییییییی

و باز اگه حیوون دیگه نشون می داد


می گفتی آپ آپ

واسه مامانی یه تلویزیون خریدیم و برگشتیم خونه مامانی باز تو دوباره خوابیدی اونقدر خسته بودی که حتی وقتی از بغلم گذاشتمت رو تخت بیدار نشدی پوشکتم که عوض کردم بیدار نشدی عجیبه اما ...

الانم که ساعت 11:30 شبه خواب خوابی       البته حق داری امروز کم خوابیدی بخواب دد من عزیز دلم که با گفتن این حرفات ما رو دیوونه خودت کردی

یه چیز درباره این دد گفتنت بگم برات نوشتم که به همه می گی دد حتی من و بابا جون جالب اینجاست که وقتی داریم تلویزیون نگاه می کنیم به خصوص این روزا که با بابا جون داریم سریال LOST رو نگاه می کنیم و به خاطر جذابیت سریال بیشتر محوش می شیم چند بار می یای جلومون و می گی دد دد من می گم جان این و چند بار تکرار می کنی و بعد می ری سراغ بابا اینجوری می خوای بگی به تو نگاه کنیم آخه عزیزم چه چیزی تو دنیا برای ما جذاب تر از نگاه به تویه مامان جونIn Love اگه می بینی ما محو چیزی شدیم اون فقط ظاهر قضیه است قلب و روح ما فقط مال تو دوست داشتنی ترین هدیه خداوندیه اگه همه جذابیتهای دنیا هم جمع بشن مطمئن باش جای تو رو برای ما نمی گیرن و همه لذتهای دنیارو تو وجود تو حس می کنیم پس نگران نباش تو تو ذره ذره وجود مایی و عاشقانه دوست داریم.

راه رفتن دلبند مامان

امیرعلی و استخر بدون آب

چند روز پیش قبل ازمریضیت بابایی استخرت و برات درست کرد تا بازی کنی توأم توپات و موزیکالتو که دوسشون داری با خودت بردی تو استخر و شروع کردی به بازی البته تو استخر بدون آب

اینجا باباییم اومده پیشت


اینجا خسته شدی می خوای بیای بیرون

بهبودی

سلام پسر نارم این چند روز روزای خوبی نبودن تو مریض بودی و من حسابی پکر چی بنویسم عزیزم از وجدان کاری که متأسفانه بعضی از پزشکای ما ندارن وقتی روز جمعه تب کردی با بابا جون بردیمت کلینیک تخصصی سلامت کودک متأسفانه دکتر اونجا تمایل زیادی برای به کار بردن دانش پزشکیش نداشت شایدم اصلاٌ این دانش و بدست نیاورده و فقط با مدرکش طبابت می کنه نمی دونم به هر حال تشخیص اون مثلاٌ پزشک این بود که تو دچار یه نوع تب ویروسی شدی و استامینوفن تجویز  کرد   ما تورو خونه آوردیم و طبق دستور ایشون به تو قطره دادیم و مرتبم پاشویت کردیم اما تب تو قطع نشد و بین 39/5 و 40 در نوسان بود جمعه شب خیلی حالت بد بود هر کاری می تونستم کردم تا تبت بیاد پایین درسته وقتی خواب بودی اجازه نمی دادی پاشویت کنم یا پارچه نمدار رو پیشونیت بذارم اما تا قبل خواب چند بار پاشویت کردم اما جواب نمی داد ساعت 5 صبح تبت شدیدتر شد طوری که همه بدنت از سر تا پات داغ داغ بود قطره تو که دادم دیگه نذاشتم بخوابی و باز پاشویت کردم بعد نیم ساعت تبت اومد پایین اما بعد از دو ساعت دوباره رفت بالا و همش در نوسان بود بابا جونم نرفت سرکار و حونه موند تا بیشتر مراقبت باشیم تا اینکه عصر بردیمت پیش دکتر دیگه که ازدوستای بابا جونه پیره اما مریضای آشنا رو ویزیت می کنه با دیدن و معاینت گفت که گلو و گوشت عفونتی شده و باید آموکسی سیلین بخوری با تجویز دکتر و دادن داروهات روز بعد تو دیگه تب نداشتی آره عزیزم تو سرما خورده بودی و تب تو به خاطر عفونتی بود که تو بدنت بود و اون آقای به اصطلاح دکتر تشخیصش اشتباه بود و نزدیک بود با این تشخیص غلط برای تو اتفاق بدی بیوفته این قضیه من و یاد پارسال انداخت وقتی هنوز دو ماه و نیم بیشتر نداشتی و ما برای انسداد مجرای اشکیت پیش یه چشم پزشک رفتیم و آقا با به کار بردن یه وسیله آلوده باعث شدن که یه نوع باکتری تو چشم تو رشد پیدا کنه و باعث شد تو یک ماه تمام اذیت بشی چشمات جمع شد و بعد هم سفیدی چشمت قرمز شد چند تا دکتر بردیمت تا بالاخره خوب شدی تازه منو بابا جونم گرفتار شدیم ما هم دو هفته بود که همون مریضی رو از تو گرفتیم واقغاٌ آدم نمی دونه چی باید بگه بعضی از این پزشکا نمی دونن با سهل انگاریهاشون باعث چه دردسری برای مریض و خونوادش می شن و متأسفانه تو علیرغم حساسیتی که ما داریم دوبار اسیر این پزشکای بی وجدان شدی الان خدا رو شکر حالت بهتره اما رمقی برات نمونده بی حوصله شدی و دائم نق می زنی وقتی راه می ری زود خسته میشی جالب اینه که    با این حالت توپ بازیزتو کنار نمی ذاری وقتی بازی می کنی دائم می خوری زمین و اونقدر بی رمقی که همون جایی که اوفتادی سرتو می ذاری زمین و دراز می کشی امروز برایی اولین بار نشسته خوابیدی تویی که خوابیدنت هزار تا قاعده و قانون داره باید همه جا ساکت باشه تو اتاق خواب خودت باشی حتماٌ باید کنارت باشم اونقدر مریض و بیحالی که نشسته هم می خوابی  

تب

امروز حسابی بی حال بودی و تب داشتی الانم تب داری داغ داغی بمیرم برات تا وقتی بیدار بودی به بهونه آب بازی چند بار چاشویت کردم اما وقتی خوابیدی دیگه اجازه ندادی حتی پارچه نمدار رو پیشونیت بذارم به محض اینکه پارچه رو می ذارم بیدار می شی و شروع می کنی به گریه نمی تونم برات بنویسم باید مواظبت باشم دوست دارم عزیزم

بی خوابی و شیطنت

امشب تا خوابیدی حسابی اذیتمون کردی بیچاره بابا جون

ساعت 2 نصف شب بود و تو هنوز بیدار اونم خسته بعداظهرم چون می خواستیم بابایی رو ببریم دکتر تا گچ پاشونو که تو بهش می گی اوف رو باز کنن نخوابید واسه همین خسته بود عجیبه دیر خوابیدن تو نمی گم اون که طبیعیه چون بیشتر روزا با بابا جونت بعداظهرها می خوابید شب دیر خوابیدن کارتونه اما امروز تو از ساعت 12 ظهر که بیدار شدی فقط دو تا نیم ساعت خوابیدی  اول خونه خودمون بود که فقط نیم ساعت شد تا سوار ماشین شدیم و صدای آهنگ رو شنیدی بیدار شدی و شروع کردی به رقصیدن و ابراز خوشحالی کردن دفعه دوم وقتی با مامانی و بابایی داشتیم می رفتیم طرقبه گفتم طرقبه بابایی یه بیست روزی به خاطر پاشون خونه نشین شده بودن مامانی هم به خاطربابایی هیچ جا نمی یومد می گفت بابا تنهاست گناه داره واسه همین با بابا جون قرار گذاشتیم به محض اینکه بابایی از گچ پاشون خلاص شدن بریم پاتوق همیشگی دیزی کوهدشت تا هم هوایی تازه کنند هم دو سه ساعتی دور هم باشیم خلاصه تو راه خوابیدی اونم شاید نیم ساعت به محض اینکه رسیدیم از خواب بیدار شدی و شرو ع کردی به شیطنت و دد دد  گفتن و از این  طرف به اون طرف رفتن با وجود اینکه بابایی گچ پاشونو باز کرده بودن اما می رفتی کنار بابایی و می گفتی اوفففف بعد سرتم تکون می دادی و اینجوری ابراز همدردی می کردی swoon2.gifقربونت بشم شیرین زبونم دوست دارم یه عالمه

مروری بر خاطرات با تو بودن

پسر نازنینم 15 ماه از روز قشنگ بارونی که تو قدم به زندگی من و بابایی گذاشتی می گذزه توی این مدت تو بزرگ و بزرگتر شدی و هر روز جای بیشتری تو قلبمون باز کردی و با شیرینکاریهات ما رو دیووته خودت کردی و هر روز و برامون خاطره ای قشنگ و بیاد موندی کردی می خواستم مروری داشته باشم به این خاطرات

اولین روز تولد


 اولین خنده « 15 روزگی »

 

 چهل روزگی « اینجا چشمت به آویز تختته عاشقش بودی

وقتی خواب بودی بغل بابایی خندندیدی منم شکار لحظه ها کردم

بازم خوابت عزیزم

بازم محو آویزای تختت شدی قربونت بشم من

از کوچیکی عاشق نورو روشنایی بودی اینجا داری به لوستر نگاه می کنی که این جوری می خندی

اینم یه خنده شیرین دیگه


اینم گریه ت

اینم کمربندایمنیته عزیزم وقتی کوچولو بودی و سوار ماشین بابا جون می شدیم تو دست تو اینجوری به پنجره می گرفتی

اینم بابابزرگ شدنت من عاشق این کارت بودم

اینجا لباس عروسک تو تنت کردم خیلی بامزه شده بودی

اولین باری که سوار روروئک شدی

بازم خنده های شیرین

اینجا شب یلداست تو هم کنار هندونه شب یلدا

اینجا از حمام اومدی ببین چه خوردنی شدی

اینم دوغ خوردنت

اینجا داری بشکن می زنی

اینجام دارین موسیقی گوش می دی موزیسین من

فدبلندی کردنت

 الن وقتی که تازه اشاره کردن و یاد گرفته بودی

اینام چند تا عکس از شیطونی هات

اینجا رفتی رو در ماشین نشستی

اینجا می خوای از یخچال سس برداری که البته موفقم می شی

اینجام می خوای با کنترل شبکه رو عوص کنی امان از دست تو وروجک

اینجام تشریف بردید روی مبل که تلویزیون ببینی

اینم چند تا عکس از قیافه های بانمکت

 وقتی تازه یاد گرفته بودی دست بزنی به بقیه هم دستور می دادی دست بزنن و می گفتی ددددددددد

اینجام که اومدی سروقت کامپیوتر بابا جون

اینجا سرت خورده به دیوار داری دیواری د می کنی

اینجا داری دت می کنی گاهی وقتا پرده رو می گیری جلو صورتت و می گی دت گاهی وقتا دستای نازتو می گیری جلو صورتت و می دی کنار و می گی دت

این کار هر شبته شبها قبل از خواب چراغ بیچاره رو خاموش و روشن کنی کلی ام ذوق می کنی

آن آن کردنت عسلم

اینجام مکانیک شدی

هنوز بزرگ نشده واسه من عاشق توپ و توپ بازی شدی

اینم رانندگیت

اینجام با  عروسکات جلسه گذاشتی

اینم خاله قوری

اینم اولین کچلی زندگیت

بده بده

حساب کزدم به طور متوسط تو 5 تا بده در دقیقه می گی که ساعتی می شه 300 تا و اگه روزی ده ساعت بیدار باشی که هستی می شه 3000 بار در روز می گی

بده بده

اینم صورت شستنت

- دد    دد  -   گفتن باز کار جدیدت شده دیگه کمتر از بده استفاده می کنی و همش می گی دد    دد  don-t_mention.gif

وسطش یه عالمه حرف خارجی قشنگ دیگه می گی تا منظورتو به ما برسونی بعضی وقتا واقعاٌ نمی فههم چه منظوری داری و چند بار چند تا موضوع و می گم تا بالاخره آقا اوکی و می دن sad.gif

شبا وقتی می ریم بخوابیم لامپ و که خاموش می کنم فرفره نوریتو می دی به من و می گی آپ آپ

آخه من با انداختن سایه دستم روی دیوار برات شکل هاپو در می یارم و می گم آپ آپ تازگیها شکل گربه رو هم در می یارم خیلی این بازی رو دوست داری تازه سعی می کنی خودتم انجامش بدی قربونت بشم من In Love

دیروز باهات گل یا پوچ yes2.gifبازی می کردم تو هم هردفعه که دستامو می یاوردم جلو دست می ذاشتی روی همونی که دفعه قبل گل بودgirl_haha.gif

الان وقتی باهات کلاغ پر بازی می کنم انگشتتو می بری بالا و می گی - در - آفرین پسرم clapping.gif

بزرگ مرد کوچک من

غنچه زندگی من هر روز شیرین و شیرین تر می شی حالا دیگه خیلی خوب راه می ری اوایل دو تا دستتو می بردی بالا می خواستی این طوری تعادل تو حفظ کنی تا زمین نخوری هر جند بارها و بارها به زمین می خوردی تصاوير زيبا سازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.comاما حالا دستای نازتو می ندازی پایین و بدون ترس از افتادن مثل یه مرد تصاوير زيباسازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.comقدم برمی داری فدای اون راه رفتنات.

تا خالا صدای خنده هامون و سرفه هامونو تقلید می کردی هر وقت می خندیدیم می خندیدی و اینجوری تو خنده هاو شادیهامون شریک می شدی یا اگه سرفه می کردیم تو هم سرفه می کردی و وقتی می گفتیم وای امیرعلی مریض شده ببریمش دکتر خوشت می یومد و بیشتر سرفه می کردی اولین باری که این کارو کردی زمستون بود مامانی حسابی سرما خورده بود و سرفه می کرد تو هم پشت سرهم سرفه می کردی با اینکارت همه بهت می خندیدیم و گاهی اوقاتم وقتی بهت می گفتیم امیرعلی مریض  شده سرفه می کردی بدون اینکه کسی سرفه کرده باشه خالا یه کار دیگه هم یاد گرفتی که خیلی بانمکه اونم الکی گریه کردنه وقتی بهت می گیم امیرعلی گریه کن دستتو می ذاری روی صورتتو صدای گریه در می یاری وقتی هم که ما الکی گریه می کنیم فکر می کنی جدی و می یای جلو آروم می زنی به پامون و می گی دد....دد.......یعنی گریه نکن قربون اون قلب مهربونت بشم من که طاقت ناراحتی هیچ کس و نداری.

از تقلید صدا برات نوشتم اینم باید بگم صدای آپ آپ یعنی صدای سگ یا همون هاپو ی تو . اولین صدای حیوونی بود که یاد گرفتی هروقت هاپوتو بهت  نشون می دادم و می گفتم امیرعلی هاپو چی می گه می گفتی آپ آپ بعد از اون هر حیوونی رو که می دیدی می گفتی آپ آپ حالا می خواست سگ باشه یا گربه یا حیوونای دیگه که تلویریون تصاوير زيباسازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.comنشون می داد به همه می گفتی آپ آپ اما تازگیها یه صدای دیگم یاد گرفتی اونم درآوردن صدای گربه ست وقتی بهت می گم امیرعلی نازی چی می گه « نازی گربه مامانی» صداتو نازک می کنی و می گی بییییییییییییییییییییییییی «bey » امشب که شبکه آموزش داشت درباره گربه سانان صحبت می کرد با دیدن تصاوير زيباسازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.comتصویر پلنگ گفتی بیییییییی قربون اون هوشت بشم که شباهت بین اونارو می فهمی.

از دیشب خاله بهاره و خاله خاطره اینجان تو هم حسابی خوشحالی و کیف می کنی الان اونقدر خسته ای که حسابی خوابی تصاوير زيباسازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.comو به قول معروف از خستگی غش کردی امروز یه کار جالب کردی که کلی بهت خندیدم تو اتاقت بودی و داشتی با کیسه بوکست که آپ آپه و تو دوسش داری بازی می کردی که آنتن یکی از آهنگایی رو که دوست داری گذاشت از جلوی اتاقت رد شدم دیدم همون طور که با آپ آپت بازی می کنی داری با خودت آهنگ و زمزمه می کنی بهت گفتم مامانی پاشو بیا آهنگتو گذاشتن  چرا نمی یای  من آپ آپ تو برات می یارم خیلی بانمک سریع از جات بلندشدی و به طرف هال رفتی الهی قربونت بشم

چی بگم عزیز دلم بگم که چقدر دوست دارم شاید نشه توصیفش کرد اما بدون  بیشتر از خودم  و بیشتر از همه اون چیزایی که تو این دنیا برام باارزشن دوست دارم خنده هات قلبمو شاد می کنه و گریه هات روحمو آزرده مامان جون الهی همیشه تو نگاهت شوق رسیدن به پیروزی و رو لبات لبخند رصایت و تو وجودت خوبی و مهربونی ببینم  بازم می گم دوست دارم به اندازه همه دنیا

عکس



یه چیز درباره این عکس بگم هر وقت وبلاگ تو باز می کنم و این عکس می بینی می گی اینزه اینزه
« اینزه در زبان پسر گلم یعنی مداد خودکار و کلاٌ  نوشتن »

پسر خنده رو

آب بازی

اینجام باز می خوای بری آب بازی

لحظه ها

الهی مامان بمیره اینجا داشتی می رفتی دنبال توپ که حواست نبود و سرت خورد به دیوار تو هم کم نیاوردی شروع کردی به زدنش ددددددد


بازم توپ بازی

امیرعلی و کلاه بابایی

اینجام کلاه و از سر مبارک بر نی داری

پسرک نازم





روی مبل نشستن پسرم

تازگیها دیگه واسه من از مبلا می ری بالا حالا این به کنار شاهکار دیگت اینه که می ری رو دسته مبل می شینی  و تلویزیون نگاه می کنی این طوری ببین










عشق توپ اینجام ول کن نیستی



اینم زیرچشمی نگاه کردنت



اینجام خسته شدی و می خوای بیای پائین اما بازم چشم از تلویزیون بزنمی داری







تاتی کردن گل پسرم

پسرک نازم وقتی راه می ری و قدم برمی داری اونقدر جذاب و دیدنی می شی که دوست دارم ساعتها بشینمو نگات کنم دو تا دست کوچولوتو می بری  بالا و شروع می کنی به راه رفتن و تاتی تاتی کردن بابایی بهت می گه بچه پنگوئن بابا راستم می گه آخه از پشت درست مثل پنگوئنا راه می ری خیلی بانمکه خوب پیشرفت کردی و تندم راه می ری انگار یکی داره دنبالت می کنه قربون این تاتی کردنات بشم من دوست دارم

هنرنمایی خاله خاطره

موش شدن من

به به خوردن من

دت کردن من

خندهای شیرین من

تلفن

بابایی که از محل کارش زنگ می زنه گوشی و طبق معمول می ذارم دم گوشت تا بابا جون باهات حرف بزنه وقتی دستتو رو پات میزنی می فهمم بابایی داره برات اتل متل می خونه وقتی که انگشتتو روی زمین می ذاری و می بری بالا می فهمم که بابایی داره برات کلاغ پر می خونه قربونت بشم عزیزم که اینقدر بازیگوشی

کلاغ پر پسر نازم

پسر نازم وقتی کلاغ پر بازی میکنی دیگه انگشت کوچولوت روی زمین ثابت نیست اونو می بری بالا و می یاری پایین و میگی دددددددددددر  تازه گاهی وقتا خودت بدون اینکه ما  چیزی بگیم به زبون شیرین خودت مثل من اسم می بری و انگشتتو می بری بالا دوست دارم عشق مامان

بازم عکس پسر نازم


امیرعلی لخت


راهپیمایی ناز من

عسلک مامان حالا دیگه میلت برای راه رفتن زیاد شده و همش سعی می کنی راه بری منم قدم به قدم دنبالت می یام تا نخوری زمین قربونت بشم که یه لحظه هم آرامش نداری و دائم در حال راه رفتنی خیلی بانمک راه می ری خدارو شکر  که هستم و اولین قدمهاتو دیدم به امید دیدن قدمهای بزرگتر تو زندگیت عزیز دل مامان

حرف شنوی عزیز دلم

شیرینکم حالا دیگه از مبلا و تخت خودت می ری بالا اما هنوز از تحت ما چون ارتعاغش بلندتره نمی تونی بری بالا شبا قبل خواب هرشب چند بار از تخت می ری پایین ولی موقع اومدن به بالا مشکل داری و من باید کمکت کنم چند شبه وقتی می خوای بری پایین بهت می گم امیرعلی اگه بری پایین دیگه نمی یارمت بالا پسرم تو  هم از نصفه راه برمی گردی الهی قربونت بشم خوبه حداقل توی این یه مورد به حرفم گوش می دی عزیز دام

کلمات جدید

وای امیرعلی شیطونم  نمی دونی با شیرینکاریها و شیرین زبونیهات چقدر من و عاشق خودت کردی نمونه ش همین دیشب شیشه آب و برداشته بودی و روی لب تاب بابایی میریختی بعدم با لباس خودت که آورده بودم تنت کنم پاک  می کردی   قربونت برم پسرم که این طوری به فکر بابا جونی آخه عزیز دلم کسی روی لب تاب  آب می ریزه نزدیک بود ما رو  بی کامپیوتر کنی قشنگ مامان

بده بده مهمترین کلمه ای که این روزا می گی از خواب که بیدار می شی اولین کلمه بده  بده تا شب که می خوای بخوابی آخرین حرفی که می زنی بده بده  فواصل این دو تا هم کنار بابا -  به  به – بیشتر از صد بار می گی بده  بده تازه فقط گفتن تنها نیست اگه چیزی بخوای اونقدر تکرارش می کنی که مجبور می شم دو دستی تقدیمت کنم

امبده – ombede –یکی دیگه از کلمات خارجیه که یاد گرفتی  نمی دونم یعنی چی اما خیلی بانمک سر تو  یه دفعه تکون می دی می گی  امبده

 چند وقت پیش ناخن پای بابایی شکست ما رفتیم خونشون تو شیطون پای بابایی رو دیدی بعد شروع به اوف اوف گفتن کردی هی به پای بابایی نگاه کردی و  سرت و تکون دادی و گفتی اوف جالب اینجاست که دیروزناخن بای خودتم که بلند شده و جنابعالی نمی ذاری کوتاش کنم یه کم شکسته بود البته یه ذره پدر من و درآوردی اونقدر بهم نشونش دادی و گفتی اوف یعنی ببین پام و بعدم لطف می کردید و دستور می دادی ببوسمش