متفسم
اول بابا جون بعد نوبت تو نازنینم شد و حالا هم من
اونقدر روز جمعه حالت بد بود که نتونستیم واسه روز کودک ببریمت بیرون اما
رفتیم خونه مامان فرح و اونجا عمه هاتم اومدن و تو باوجود مریضیت با بچه
هاشون بازی کزدی و به جز مریضیت که اذیتت می کرد بهت خوش گذشت اما این
اولین باری بود که من تورو می بردم خونه کسی و هنوز یه روز کامل نشده می
گفتی بیم خونتون یعنی بریم خونمون خسته و بی حوصله بودی و این به خاطر
مریضیت بود بمیرم برات عسلکمروزت هم مبارک عسلم
امیدوارم یه روز مردی بزرگ و موفق بشی و این روزو واسه کوچولوی خودت جشن بگیری دوست دارم
حالا بذار چند تا از شیرین زبونیهاتو برات بگم

سیم یفت sayam yaft
شیطون
مامان وقتی خودت تلویزیون و نگاه می کنی که همش کنترل به دست صداشو زیاد
می کنی اما وقتی من دارم برنامه می بینم کنترلو برمی داری صدای تلویزیونو
کم می کنی و می گی سیم یفت
دیشب صدای تلویزیونو کم کردم بهم گفتی سیت یفت الهی مامان قربونت بشه عزیزکم
![]()
ماسکیما maskima
بهت می گم اسم ماشین دایی جون چیه می گی ماسکیما می گم اسم ماشین بابا جون چیه می گی میفان 
متفسم motafasam
داشتیم باران دروغو می دیدی چیزی که زیاد تو این سریال می شه شنید واژه متأسفمه تا هنرپیشه گفت متأسفم تو هم سریع گفتی متفسم 

ایبی سدم ibi sodam
با بابا
جون رفتیم بیرون تو هم روی پای من نشسته بودی و عینک دودیتو هم زده بودی
بهت گفتم امیرعلی چه خوشتیپ شدی عینکتو با انگشتت آوردی روی نوک بینیت و
بعد گفتی ایبی سدم یعنی ابی شدم الهی مامان قربونت بشه که تو اینقدد شیرین
زبونی نفس من

دهن پیه dahan poye
غذا
که بهت می دم خیلی با آرامش می جویی این کارتو خیلی دوست دارم گاهی وقتا
دیگه خیلی آرامش به خرج می دی منم فک می کنم غذاتو خوردی وقتی قاشق به طرفت
می یارم می گی دهن پیه یعنی هنوز دارم وقتی هم می خوری و تموم می شه می گی
دهن خالی سد این مجوز منه برای دادن قاشق بعدی الهی قزبونت بشم
بابایی
رضا برای جلوگیری از هرگونه افتادن شما وروجکا از پله های خونشون یکی
آورده بود که نرده بزنه تو از پشت شیشه به قول خودت آتیسو می دیدی تا
بابایی رفت بیزون زدی زیر گریه و گفتی بابایی ایضا آتیس الهی مامان قربون
قلب مهربونت بشه این رفتارت همه رو تحت تأثیر مهربونی تو قرار داد فرشته
کوچولوی من

هر
روز شیرین زبونی و دوست داشتنی تر از روز قبلتی و من هر باز با دیدنت و با
شنیدن صدای نازت و حرفای شیرینت عاشق تر از روز قبل می شم دوست دارم عشق بی
پایان زندگی من![]()


امیرعلی نازنین ما صبح یک روز بارونی بهاری قدم به این دنیا گذاشت و با اومدنش شادی زندگی ما رو چندین برابر کرد برای ثبت خاطرات پسر دلبندم این وبلاگ درست کردم تا خودش در آینده این کارو ادامه بده