امروز بردیمت دکتر و دکتر گفت ابله مرغونی خیلی ناراحت بودی اخه قرار بود امشب بریم خونه خاله مرضی و حالا دیگه نمی تونیم بریم الهی قربون اون دل مهربونت بشم که امشب اینقد غمگینه و گرفته
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 22:14 توسط
|
امیرعلی نازنین ما صبح یک روز بارونی بهاری قدم به این دنیا گذاشت و با اومدنش شادی زندگی ما رو چندین برابر کرد برای ثبت خاطرات پسر دلبندم این وبلاگ درست کردم تا خودش در آینده این کارو ادامه بده